به کجا می‌گریزیم از تنهایی؟

چه تنهایی عظیمی

وقتی هیچ معنایی نیابی

آنجا که معنایی هست

نیکیتا استانسکو – فارسیِ محسن عمادی

سال‌هاست منتظرم یکی باشد که تنهایی‌هایم را پر کند. کسی که هر روز عصر بعد از کار، سراغ هم را بگیریم تا ساعاتی را به فعالیتی مشترک بپردازیم. پیرامون موضوعات مختلف حرف بزنیم و اگر قرار است کتابی بخوانیم، با هم بخوانیم. با هم از صدای موسیقی مست شویم. با هم اخبار روز را مرور کنیم و افسوس بخوریم. با هم برای آینده‌ای که هیچ‌گاه آنطور که باید پیش نرفته برنامه بچینیم. با هم گوشه‌های دنج کافه‌ها را فتح کنیم و کیک سیب را تقسیم کنیم، کنار چای و سیگاری که یک جایی بین حرف‌های طولانی، کم می‌آیند.

سال‌هاست منتظرم یکی باشد که هروقت هوس کوه‌نوردی و دوچرخه‌سواری کردم، بدانم یکی هست که کافی است شماره‌اش را بگیرم و ساعتی بعد یا در دامنه‌ی کوهیم، یا وسط مسیر دوچرخه، به سمت مقصدی که فلاسک چای و شکلات خستگی‌مان را در کند.

اما حقیقتش این است که این یک نفر یا شاید هم چند نفر، هیچوقت نخواهند آمد. هیچ انسان دیگری قرار نیست هر روز ورِ دلت باشد تا هر چه دلت می‌خواهد را مهیا کند. اینکه می‌گویم انسان، برای این است که گربه شاید بتواند همیشه باشد، ولی انسان نه. آن هم از این بابت که همین وقت‌های تنهایی، افتاده‌ام به جان گربه‌ام. یک روز چنان محکم بغلش کرده‌ام که شاکی شده و کارمان به دعوا کشیده، یک روز دیگر به اجبار بردمش حمام. انگار سرگرمی دیگری ندارم. انگار تلاش کرده‌ام حرف‌ها، غرها و دعواهایم را سر این زبان بسته خالی کنم. آخرش هم هر کدام‌مان یک گوشه خانه لَش کرده‌ایم و چسبیده‌ایم به کار خودمان. او مشغول لیس زدن خودش شده و من مشغول بالا و پایین کردن اینستاگرام.

البته که می‌دانم تنهایی با فضای مجازی به احساسی ناخوشایند تبدیل و در پست مدرنیسم این چنین پررنگ شده. در صورتی که تنهایی یک باید است و همیشه هم بوده. می‌دانم این شرایطی را که ما تنهایی نام نهاده‌ایم، 20 سال پیش کاملا معمول بود. چون عادت کرده‌ایم در کسری از ثانیه، با همه ارتباط بگیریم. با پیامک «کجایی؟» از وضعیت هر کسی که دلمان خواست باخبر شویم و حتی سریع‌تر از آن، با چک کردن زمان آنلاین بودنش در واتساپ و تلگرام و اینستاگرام.

غافل از این که نام این وضعیت تنهایی نیست؛ خلوت است. خلوتی که از زندگی‌ها زائل شده و اگر پیش از این، زمانِ تفکر و خواندن و یادگیری بود؛ حالا با چک کردن استوری‌ها، پاسخ به ریپلای‌ها و اسکرول کردن می‌گذرد. اسکرول فید اینستاگرام، اسکرول چت‌های واتساپ و تلگرام، اسکرول سایت‌های زرد و گاهی شدیدتر از این‌ها، چرخیدن بین اپلیکیشن‌هایی که یادمان می‌رود همین چند دقیقه پیش، آخرین نوتیفیکیشن‌هایش را هم دیده‌ایم و چیز جدیدی برای ارائه ندارد.

حتی گاهی اپلیکیشنی را باز می‌کنیم و یادمان می‌رود دقیقا چه کاری در آن داشتیم و از بخت بد روزگار، همه اپ‌ها طوری ساخته شده‌اند که کاربر را برای لحظاتی درگیر کنند و در تلاش‌اند تا زمان درگیری را افزایش دهند. پس یک سر زدن بی‌هدف و ناگهانی، می‌تواند تا ساعت‌ها اسیرت کند!

این را منی می‌گویم که معاشم از همین راه می‌گذرد. منی که سوشال مدیا منیجری کرده‌ام، برای افزایش تعامل مخاطب برنامه ریخته‌ام و برای ماندگار کردن کاربر، استراتژی چیده‌ام. منی که خودم اسیر مانده‌ام و حتی زمانی که می‌خواهم خلوت خودخواسته‌ای داشته باشم، باز گوشیِ متصل به اینترنت کنار دستم بوده و نه‌تنها اکانت‌های شخصی را چک کرده‌ام، که هربار سری هم به اکانت‌های کاری زده‌ام. در طول نوشتن همین چند خط، چندبار سراغ گوشی رفته باشم خوب است؟

نمی‌خواهم فاز نصیحت‌گونه بردارم، این‌ها را اول برای خودم می‌نویسم. برای خودم که عمق دانشم در حوزه موضوعات مختلف به اندازه کپشن پست‌های اینستاگرامی شده و نمی‌توانم حول موضوعی خاص، بیشتر از چند دقیقه صحبت کنم. نه اینکه نتوانم، اما خودم می‌دانم که حرف‌هایم عمقی ندارد. نه حاصل تجربه‌اند و نه مطالعه عمیق کتاب یا مقالات مختلف؛ بلکه اعتماد به نفسی است کاذب، حاصل از دنبال کردن چند پیج اینستاگرامی. نهایت فخری که نسبت به برخی دارم، این است که گشته‌ام و پیج‌های معتبر و آموزنده‌ای را دنبال می‌کنم و دنبال سلبریتی جماعت و بلاگر زردنویس نیفتاده‌ام و علاقه‌ای به اکسپلور و ویدئوهای ریلزی ندارم.

که این هم برتری محسوب نمی‌شود، چرا که در نهایت همه در یک سطحیم و منی که پیج آموزشی دنبال می‌کنم، با دنبال‌کننده فلان پورن استار توفیری ندارم. چون همه در یک جامعه زندگی می‌کنیم و مخرج کسر را چنان بزرگ کرده‌ایم که احتمال وجود فردی که از این مسائل مبرا باشد، به صفر میل می‌کند و به قول آدورنو، «یک زندگی غلط را نمی‌شود درست زیست.» و حتی همین جمله را هم از پیج یک جامعه‌شناس آموخته‌ام.

نهایتش این است که می‌دانیم این ره که می‌رویم به ترکستان است، اما باز هم در مسیر می‌مانیم. چرا که به این سبک زندگی اعتیاد پیدا کرده‌ایم و ترک اعتیاد زمانی اتفاق می‌افتد که دور و بری‌هایمان هم تصمیم به ترک گرفته باشند. تا زمانی که گوشی موبایل و فضای مجازی، مرجع تمام دانسته‌ها و فعالیت‌هایمان است، نمی‌توان از آن دل کند.

این را منی می‌گویم که اولین پست این بلاگ را با مستند The Social Dilemma آغاز کرده‌ام و بعد از آن هم تا مدتی اینستاگرام را پاک کردم و نوتیفیکیشن‌هایم هنوز غیرفعال‌اند. اما در الگوی استفاده‌ام از این فضا تغییری ایجاد نشده و برای افزایش تعامل کاربران چند اپلیکیشن و پیج اینستاگرامی، استراتژی می‌نویسم. منی که خودم و امثال خودم را می‌شناسم و می‌دانم راه گریزی از این گرداب و بازگشت به خلوت، امکان‌پذیر نیست و در نهایت ماییم و چند عبارت و دلنوشته زرد از تنهایی، که معنای فرار می‌دهند.

2 دیدگاه در “به کجا می‌گریزیم از تنهایی؟”

  1. و حتی همین جمله را هم از پیج یک جامعه‌شناس آموخته‌ام.

    خیلی خوب بود 👌👌👌

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *